/یادداشت/
احتکار خانگی؛ رفتاری به دیرینگی تاریخ معاصر
اقتصادي
بزرگنمايي:
پیام خراسان - زمانی که اوضاع اقتصادی کشور روزانه سختتر میگردد، مسئله احتکار خانگی توسط مردم و مقایسه آن با نمونه رفتارهای جوامع غربی بسیار محل بحث قرار میگیرد. اما تفاوت در چیست و آیا ممکن است که چنین رفتاری ریشه در سرگذشت ایرانیان داشته باشد؟
ایران در ابتدای قرن 19 میلادی دارای جمعیتی معادل 5 تا 6 میلیون نفر بود، از این میزان جمعیت تنها 400 هزار نفر شهرنشین بودند و مابقی جمعیت یا به صورت عشایری زندگی کرده و یا اینکه روستانشین بودهاند، متناسب با نحوه اسکان جمعیت، میتوان چنین استدلال کرد که اقتصاد ایران بیشتر مبتنی بر کشاورزی و دامپروری بوده که یک اقتصاد شبانی را شکل میدهد.
از سویی قرارگیری ایران در یک منطقه خشک و داشتن میانگین بارشی در حدود یک سوم میانگین بارش جهانی، کشاورزی و دامپروری در ایران بسیار کمبازده بوده و محصولات تولیدی تنها کفاف زندگی روزمره ساکنین را میداده است و محصولی برای تجارت جهانی و واردات کلاهای ضروری باقی نمیمانده است.
از سویی وضعیت راههای ایران در قرن نوزدهم چندان تعریفی ندارد. خبری از راهآهن و اتوموبیل نیست و مرکب اصلی برای تردد الاغ، قاطر و اسب است، ماهها برای انتقال کالا و خبر زمان لازم است و ارتباطات برای ایرانیان وقت بسیار سخت و ناممکن بوده است، در نتیجه در صورت مازاد تولید محصولات کشاورزی و دامپروری امکان انتقال و صادرات کالا تقریبا غیرممکن بوده است.
با توجه به مطالب مذکور، میزان بارش در ایران چندان اوضاع مطلوبی ندارد و اگر اندکی میزان نزولات آسمانی کاهش پیدا میکرد، افت محصولات رخ دادن قحطی بسیار محتمل بوده است.
از سویی به علت ضعف زیرساختی راههای ارتباطی، امکان مبادلات تجاری بین منطقه قحطیزده و منطقه با تولید مازاد غیرممکن بوده است. حتی ممکن بوده که بعد از اتفاق قحطی و مرگومیر، آبادیهای اطراف از رخ دادن این مسئله باخبر شوند.
علاوه بر رخ دادن قحطیهای منطقهای، در طی تقریبا 70 سال سه قحطی بزرگ گریبانگیر مردم ایران بود، پیشزمینه اکثر این قحطیها همچون موارد پیشین رخ دادن خشکسالیهای گسترده و شدید بوده است اما تحولات جهانی نظیر رخ دادن جنگهای جهانی و انقلابهای کشورهای باختری، بر شدت قحطی و ناتوانی دولت مرکزی در کنترل اوضاع میافزود.
شرایطی که بیان شد مردم را متمایل به انجام هر عملی برای زندهماندن سوق میداد، در روستاها غارت منازل و دیگران و در شهرها خرید غلات و اقلام غذایی تا حد ممکن تنها راه زنده ماندن بوده است و آنهایی که توانایی انجام این امور را نداشتهاند، سرنوشت مرگ در انتظارشان بود.
مثال بارز خرید گسترده گندم توسط دربار و شخص احمدشاه در خلال جنگ جهانی اول است، بنا به روایات بزرگترین محتکر وقت بوده است و هیچگاه حاضر به عرضه آن با قیمتی پایینتر از بازار نشد، گویی احمدشاه و دربار تنها در میزان درآمد با مردم فرق داشته و بایستی تنها به فکر بقای خود باشند.
علاوه بر رفتار دولت احمدشاه و نقش موثری که در ایجاد یک فضای آنارشیک داشتهاند، دولتهای بعدی وبا ساختی مدرن نیز در توانایی مدیریت بحران نیز باز ماندند و نتوانستند از هرجومرج جامعه جلوگیری کنند.
از سویی دیگر همواره کاسبان و بنکداران از این فضای آنارشیک به دنبال کسب حداکثر سود بودند و این مسئله خود حاکی از گسست اجتماعی در شرایط بحرانی است. در سه قحطی بزرگ رخ داده و در اکثر موارد مشتری ابتدایی غلات ایران ماموران بیگانه و یا توانگران و اشراف بودهاند و این مسئله علاوه بر کمیابی موجب تشدید قیمت اقلام میشد.
بنا به مطالبی که بیان شد، در حقیقت یک نسل از مردم ایران وقوع سه قحطی بزرگ را تجربه کرده و از سویی با مشاهده ناتوانی دولتها، چه کلاسیک و چه مدرن در اداره امور، فضای بیاعتمادی نسبت به حکومت شکل گرفته و راه نجات خود را تنها در دستان خود و ایجاد یک رقابت اولیه برای به دست آوردن اقلام خوراکی میدیدند.
تلاش برای احتکار در دوران قحطیهای فصلی در دل فرهنگ ناملموس ایرانی نیز موجود است. برای مثال زنان تهرانی برای توصیف اوضاع خود چنین ضربالمثلی به کار میبردهاند: « آردم تو جوال باشه، شوهرم شغال باشه» این ضرب المثل خود حکایتکننده نگرانی افراد از سرنوشت خود در زمانهای قحطیهای دوران قاجاری است.
با توجه به مطالبی که بیان شد، یک نسل از ایرانیان به مدت 70 سال شاهد قحطی و از سویی ناتوانی دولت در ادره بحران بودهاند، در حقیقت نوعی پیشفرض ذهنی در نسلهای پیشین وجود داشته که پیش آمدن قحطی در ایران گریزناپذیر است، دولت توانایی نجات کشور را ندارد و بنابراین مردم خود به تنهایی مسئول نجات جان خویش هستند.
اما علت اصلی ادامه یافتن الگوهای رفتاری و پیشفرضهای ذهنی قرن نوزدهم مردم ایران در هزاره سوم، ریشه در سیاستهای اقتصادی نادرست دولتهای پیشین و کنونی دارد و هربار شکست دولتها در تحقق وعدهها و حفظ اندک ثبات اقتصادی اعتماد مردم به دولتها را کمرنگ کرده و آنان را وادار کرده که چون پیشینیان خود عمل کنند.
همچون وقایعی که در ماههای گذشته رخ داده و همچنان رخ میدهد، حداقل سه نمونه بارز دیگر در دست است. در این نمونهها چندان درآمد نفتی دولتها تاثیری نداشته و نتیجه مشترک این دورهها کمبود، گرانی و احتکار بوده است.
به طور مثال از آبان 52 تا آذر 53، با وجود 10 برابر شدن درآمد نفتی ایران به واسطه جنگ اعراب با اسرائیل در بازار تهران نایابی اقلامی اساسی چون گوشت گوسفند، گوشت مرغ، پنیر و سبزی رخ داد، مشابه این وضعیت نیز در ابتدای دهه 90 و در دوران احمدینژاد با وجود درآمدها سرشار نفتی نیز تکرار شده و در یادها نیز باقی مانده است.
مشی اقتصادی دولتها از ابتدای دهه پنجاه تا کنون سیستم اقتصادی متمرکز بوده است و سیاستهای اتخاذی از سوی این سیستم به دلیل باورها و اهدافی خاص تورمزا بوده است و دولتها برای کاستن اثر سو این سیاستها روش کنترل قیمتها را در پی گرفتند. اما کنترل قیمتها سیگنالهای اقتصادی بازار به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و مصرفکنندگان از دریافت اطلاعات درست بازار باز میمانند.
شرایطی که الگوی رفتاری قرن نوزدهم ظهور مییابد درست در زمان ناتوانی دولت در کنترل قیمتها و افزایش تورم است. در حقیقت افزایش ناگهانی قیمتها این سیگنال کمیابی اقلام را به مصرفکنندگان میدهد.
علاوه بر آن سیاست کنترل قیمتها و اعلام قیمت یکسان برای تمام تولیدکنندگان از میزان تولیدات نیز میکاهد؛ چرا که بخشی از بنگاههای اقتصادی توان تولید با قیمت مدنظر را نداشته و از گردونه رقابت خارج میشوند و کاهش تولیدات نیز در افزایش قیمتها تاثیرگذار است.
از جهتی دیگر، دولتی که همواره مدعی اداره بازار و کنترل قیمتهاست، در چنین شرایطی یک دولت ناتوان و شکستخورده در میان مردم جلوه خواهد کرد. ترکیب افزایش قیمتها به مثابه قحطی احتمالی و ناتوانی دولت زمینه عمل مشابه الگوی قرن نوزدهم را فراهم میکنند.
در شرایط رخ دادن «شبه قحطی»ها تلاش دولت برای اداره وضعیت راه به جایی نمیبرد، چرا که ذاتا بحرانهای اقتصادی بر عکس شرایط جنگ موجب گسست اجتماعی شده و از سویی دیگر فضای آنارشیک ذهنی اعضای جامعه ایرانی مطابق الگوهای قرن نوزدهم تنها به دنبال باقیماندن خود هستند.
علت دیگر نیز در تداوم سیاستهای کنترلی دولت نهفته است و از پذیرش سیگنالهای جدید بازار که حقیقیتر از سیگنالهای سیستم کنترلی است. این راهبرد دولت بر شکاف میان دولت و ملت میافزاید و چنان در میان جامعه جلوه میکند که دولت نه تنها توان اداره ندارد بلکه از فهم مشکل نیز ناتوان است.
برای مثال در دوران پهلوی، شاه مشکلات بازار و نایابیها را به طور کامل توطئه ارتجاع سرخ و سیاه دانست و یا در دوران احمدینژاد، نابهسامانیهای ارزی وقت ناشی از توطئههای کشورهای غربی و اسرائیل است و هر دو دولت همچنان به دنبال کنترل بازار با رفتارهای امنیتی بودند.
بیاعتمادی جامعه نسبت به دولت در اداره اقتصادی جامعه تنها منحصر به شرایط بحرانی نیست و چنین رفتاری در روزهای پیش از ماه رمضان و روزهای ابتدایی ماه مبارک نیز قابل مشاهده است. همواره با وجود اعلام دولت مبنی بر عدم کاستی کالاها، هجوم مردم برای تهیه اقلام مورد نیز خود به اندازه هفتگی و ماهانه قیمتها را در طول ماه رمضان افزایش میدهد و چند روز پس از عید فطر قیمتها نسبت به دوران ماه مبارک دچار کاهش شده و به سطح تعادلی خود نزدیکتر میشوند.
به طور اجمالی، با وجود تغییرات اقتصادی گسترده نسبت به قرن نوزدهم، علت رفتار مردم مشابه پیشینیان ریشه در ضعف و بینشهای اقتصادی اشتباه دولت دارد و رفتار مداوم دولت، شکستهای پیدرپی و بیثباتیهای اقتصادی طولانی بر گسست میان دولت و ملت میافزاید و باور به ناتوانی دولت در ایجاد فضای امن زندگی، گویی الگوی رفتاری قرن نوزدهم را در میان جامعه تداوم میبخشد.
یادداشت از علیرضا میردیده، خبرنگار اقتصادی ایسنا-منطقه خراسان
انتهای پیام
-
شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۶:۳۱
-
۳۹ بازديد
-
ایسنا - اقتصادی - خراسان رضوی
-
پیام خراسان
لینک کوتاه:
https://www.payamekhorasan.ir/Fa/News/108874/