بزرگنمايي:
پیام خراسان- چندان نمیتوان به مثل «پسر کو ندارد نشان از پدر» در مورد شاه طهماسب و
شاه اسماعیل اعتنایی کرد. پدر شیفته بزم و موسیقی و شعر اما پسر رویگردان
از هرگونه بزم و شادی بود.
شاه اسماعیل در دورانی که
آشوبهای داخلی فروکش کرده بود، بیش از اینکه به دنبال گسترش باورهای شیعی
باشد سعی در برگزاری مجالس شادی و شعر و شراب داشته است. خود شعر میگفت و
به خطایی تخلص میکرد. گزارشها از این مجالس حاکیاند: «همواره مجلس عیش و
کامرانی انعقاد یافته... و مغنیان خوشآواز با الحان بهجتافزای... و
سازندگان نغمهپرداز به نوای چنگ و قانون، علت سودا از دماغ اهل جنون بیرون
میبردند».
دوره شاه اسماعیل زنان نیز در
نواختن و خنیاگری مشغول بودند و هرچند در منابع تاریخی از آنان نامی برده
نشده وانگهی با صفاتی چون مغنیه، مطربه و رقاصه حضور آنان در این کجالس به
ثبت رسیده است.در یک مورد خاص «واصفی» از زنی چنگنواز به نام «چگر چگنی
مغنیه» یاد کرده است.
اما با به تخت نشستن پسر، شاه
تهماسب، ورق برگشت. پس از تثبیت قدرت، نزدیکی شاه جوان به علمای شیعه
قوانین جدیدی را در کشور حاکم کرد. شاعران اما بر عکس نوازندگان و
خوانندگان کمی اقبال بلندتری داشتند هرچند هرچه بیشتر شعر برای ائمه اطهار
و پیامبر اکرم میسراییدند، صله و مرحمت بیشتری از شاه نصیبشان میشد.
در میان علما میزان حرمت موسیقی
محل منازعه بود. برخی چون محقق کرکی و شیخ ابراهیم قطیفی خواندن آواز و
خوانندگی زنان در مجالس عروسی را به شرطی که مردان نشنوند، جایز میدانست.
اما سوی دیگر این منازعه، علمایی چون امیر نعمتالله صدر قائل به حرمت کامل
موسیقی بودند.
عدهای هم برای اینکه بتوانند
برای فرمان حرمت موسیقی در جامعه پشتوانه اجرایی پیدا کند، آن را رویایی
اعلام کردند که شاه جوان در سن 19 سالگی دیده است. این عمل هم بر روی مردم
اثرگذار بوده و هم قزلباشانی که سخت به سبک زندگی دوران شاه اسماعیل عادت
کردهبودند را سرزنش کرد.
اما منع میگساری علاوه بر
ریشههای مذهبی و نظر علمای وقت، علتی دگر نیز داشته است و آن هم مستی
فرماندهان ارتش صفوی در صبح جنگ چالدران بود. این خاطره چنان نقشی پررنگ در
ذهن شاه جوان داشته که به سختی به مقابله با نوشیدن شراب بپردازد. طی حکم
شاه که همچنان کتیبه آن بر مسجد جامع کاشان حفظ شده است، منع شرابخانه،
بنگخانه، بوزهخانه و سایر اعمال نامشروع اعلام شد.
چنین سیاستهایی که شاه در پیش
گرفت، پس از مدتی یا ناکام ماند و یا اثرات مورد نظر شاه را به دنبال
نداشت. هدف اصلی شاه و علما، به محاق بردن فرهنگ صوفیان بوده است، چرا که
موسیقی و غنا، شعر و شرابخواری جزئی از رسومات این فرقه بوده است.
شاه چون خود و اطرافیانش به شاعری
و شعرسرودن علاقه داشتند، چندان اقدام به منع سرایش شعر غیرمذهبی
نپرداختند اما شاعرانی که در حلقه صوفیان قرار داشتند، راهی جز مهاجرت و
ترک وطن در پیشروی خود ندیدند.
در دوران شاه تهماسب، شاعران
بزرگی چون محتشم کاشانی، غزالی مشهدی، عرفی شیرازی و وحشی بافقی زیست
میکردند. جز عرفی مابقی در مدح و ثنای شاه شعر سرودند وحتی غزالی مشهدی
چنان به شاه نزدیک بود که به امر شاه برای هجو و سرزنش خواجه امیر بیک کججی
به شیراز فرستاده شد: « در اوان جوانی به دربار شاه تهماسب صفوی راه یافت و
در سال 958 از جانب او مامور شد تا به شیراز رود و خواجه امیربیک کججی
مهردار که پادشاه از او به سببی آزردهخاطر شده بود سرزنش و هجو کند و در
این زمان برتایی بیست و دو ساله بود».
محتشم علاوه بر ثنای شاه، در مدح
دختر باهوش و محبوب شاه، پریخان خانم نیز به سرایش شعر پرداخته و وی را
با اوصافی چون «شهزاده زمین و زمان» و«شاهپری و انس» ، «خیر النسا عهد» و
«معصومه زمان» ستوده است.
روایتی نیز از دلخوری شاه از
اشعار غیرمذهبی محتشم در دست است. در تاریخ عالمآرای عباسی آمده که شاه
تهماسب اول از قصیدهای که محتشم کاشانی در ستایش او و شاهزاده پریخان
خانم فرستاده بود آزرده خاطر شد و گفت: «به جای این بهتر بود قصیده در مدح
پیامبر و ائمه سروده میشد که برای آن حاضرم صله شایستهای بپردازم» و به
این دلیل محتشم تعزیه معروف خود را سروده است.
گویی از دوران شاه تهماسب مهاجرت
شاعران به هند آغاز شده است و علت اصلی در اتهامات کفر و الحاد ریشه دارد
.در آن زمان چون اکثر شعرا در زمره گروهای صوفی بودهاند، برای در امان
ماندن از خشم افسارگسیخته امرای حکومتی به دولت گورکانیان پناه میبردند.
برای مثال عرفی شیرازی به سبب
عضویت در حلقه ابوالقاسم امری، مبلغ و عارف و شاعر نقطوی بود و چون
ابوالقاسم تحت تعقیب امرا و ماموران حکومتی قرار گرفته بود، به سبب آن که
اتهام الحاد نیز شامل حال وی بود، تصمیم به مهاجرت گرفت. یا غزالی مشهدی
نیز چون صوفیمآب بود، راه فرار از وطن را در پیش گرفت: « چون به تقریب
الحاد و بیاعتدالی در عراق قصد کشتن او را کردند از آن جا به دکن فرار
نمود، پس به هند آمد».
فرمان شاه در مورد موسیقی نیز
تاثیری همانند ستیز با اهل شعر داشته است. طبق قرائن با وجود ممنوعیت
موسیقی اما خنیاگری در دل دربار همچنان ادامه داشته است. طبق روایتی حتی
شاه در مراسم عروسی پسر خود، اسماعیلمیرزا نیز رقصیده است. علاوه بر این
روایات، تکرار فرمان شاه برای منع نواختن موسیقی و ساخت آواز پس از گذشت 24
سال نشان از شکست سیاستهای ابتدایی داشته است.
چنین فرامینی نه از گسترش آواز و
ساختن ساز جلوگیری کرد و نه از میل مردم به موسیقی کاست. اما در مهاجرت
اساتید و چیرهدستان موسیقی به هند بسیار موثر بود. در میان مردم، مطربان و
نوازندگان سخت مورد عتاب و سرزنش قرار میگرفتند و نمونههایی از حتاکی و
تعرض به موسیقیدانان در این دوره قابل مشاهده است. چنین رفتارهایی سبب شد
که موسیقی ایرانی در این دوره بسیار ضربه بخورد.
از سویی منع نوشیدن شراب نیز به
سرنوشت سایر دستورهای ممنوعیت دچار شد. شراب یا همچنان در میان بزرگان و
نخبگان حکومتی رواج داشت و یا اینکه رعایا و اشراف میل به سوی تریاک پیدا
کردند.
از سویی رواج گسترده تریاک میان
جامعه به عنوان مادهای جایگزین شراب که وظیفه «غمزدایی و لذتیابی» را به
خوبی انجام میدهد، مرگ و میر بسیاری به دنبال داشته است. مرگ بر اثر
افراط در استعمال افیون در میان خاندان پادشاهی شمار بسیار دارد. برای مثال
شاهزاده بهرام میرزا پسر تهماسب، سلیمان میرزا برادر تنی پریخان خانم و
شاه منصور سپهسالار دیلمان از جمله موراد مرگ بر اثر استعمال و اعتیاد به
تریاک بوده است.
اثر مصرف تریاک در میان عوام را
میتوان در حکایتهایی که از شهر تبریز صورت گرفته متوجه شد: «فقیر و غنی
آن دیار از کسب خالی نباشند... اکثر مردم تبریز افیون میخورند و در صباح
هرکس با ایشان سخن گوید جواب درشت شنود و بعد از پیشین که کیفیت ایشان
رسیده باشد اگر از کسی صد دشنام شنوند به زبان تواضع و ملایمت جواب
گویند».
بخش از اثرات منفی سیاستهای شاه
تهماسب در خصوص شعر و موسیقی در دوران شاه محمد خدابنده و شاه عباس دوم سعی
بر آن شد که جبران گردد و نمونه بارز آن میل دوباره شاهان به شعر و موسیقی
و بازگشت شعرا و اساتید موسیقی از هندوستان به ایران بوده است.