بزرگنمايي:
اين پديده در بين اقشار مختلف جامعه از طبقه تهيدست تا مرفه و کمسواد تا تحصيلکرده بروز پيدا ميکند.
هدف من از تهيه اين گزارش، اين نيست که در تحليل آن نتيجه بگيرم که همه اين حرفها دروغ و خرافات است يا برعکس؛ در واقع هدف از تهيه اين گزارش، ارائه عقايد و نظرات مختلف افراد جامعه و نشان دادن ديدگاههاي متفاوت به اين پديده است و نهايتاً قضاوت اصلي را به عهده خواننده ميگزاريم.
براي اينکه بتوانم گزارش کاملي داشته باشم، بايد به افراد مختلف جامعه مراجعه ميکردم.
با خانمي 35 ساله در اين باره صحبت ميکنم. او از دعانويسي ميگويد که خيلي وقتها براي مشکلاتش بهصورت مرتب به او مراجعه ميکند و اگر آشنايانش تقاضاي دعا و... داشته باشند آنها را پيش اين دعانويس ميبرد و اصطلاحاً ميگويد "دستش سبک است و دعاهايي که مينويسد، گره از مشکلات ميگشايد" از او خواستم مرا پيش او ببرد و او نيز قبول کرد و قرارمان فرداي آن روز شد.
وقتي چند کوچه را گذرانديم به يک خانه رسيديم که درش باز بود. از در حياط که وارد شدم، دو ياکريم پريدند که صدايشان سکوت حياط کوچک را به هم ميريزد. با درهاي باز دو اتاق محقر مواجه شدم؛ کل ساختمان خانه، دو اتاق داشت که تمام اسباب و وسيلههاي داخل ديده ميشد.
مرد دعانويس در حياط بين دو درِ اتاق نشسته بود و از روي يک کتاب بزرگِ ورقورق شده، چيزهايي روي کاغذ مينوشت. در همين بين که منتظر بوديم من با يکي از مراجعان صحبت کردم و پرسيدم که آيا تا حالا نتيجه هم ديده است. زن ميانسال که از پيدا کردن همصحبت خوشحال شده بود، گفت: من خيلي معتقد هستم و هربار که آمدهام بلافاصله نتيجه هم ديدهام. بعد هم از تجربهها و اتفاقاتي که افتاده برايم تعريف کرد.
نوبت ما که شد، مرد دعانويس از من پرسيد: "دعاي چه ميخواهي؟ مريض داري؟ دعوا و درگيري داري يا پولي گم شده؟" و بعد هم شروع کرد به شمردن يک سري اعداد و از روي کتاب چيزهايي نوشت و گفت که آنها را در آب بگذارم و يا زير بالشت!
البته در اين فاصله چانههايي که مراجعهکنندگان براي پرداختن وجه کمتر ميزدند، نيز جالب توجه بود.
از خانه آن دعانويس بيرون آمدم و تصميم گرفتم با افراد مختلف در اين رابطه گزارش ميداني داشته باشم؛ خانمي بود که از يک بيماري رنج ميبرد، درباره دعانويسي گفت: از کودکي با اين بيماري دستوپنجه نرم ميکردم، آن دوران دسترسي خوبي به متخصصان نبود و پدر و مادرم براي بهبود من تلاش زيادي کردند ولي نتيجهاي حاصل نميشد.
محمدي افزود: مرا نزد دعانويسان زيادي بردند اما هيچگاه نتيجهاي نگرفتم. هنوز از دوران نوجواني کارهاي عجيب و غريب دعانويسها در ذهنم مانده؛ يکي با چاقو به سرم زد و يکي ديگر با چاقو به شکم من. لباس و روسريام پاره شد و وقتي به مادرم گفتم که لباسم پاره شده، مادرم گفت ارزش دارد دخترم!
وي ادامه داد: حتي من به ياد دارم که با پدر و مادرم از نيشابور براي گرفتن دعا از دعانويساني که در شهرهاي کاشمر و سبزوار بودند و شهرتشان به شهر ما رسيده بود، رفتيم.
محمدي گفت: من عقيدهاي به دعانويسان ندارم. قبلاً داشتم ولي حالا نه. چون هيچ اتفاقي نيفتاد و من فکر ميکنم تا وقتي خدا هست، دعانويس چهکاره است؟
يکي ديگر از خانمها به نام اصغري در اين رابطه عنوان کرد: من به دعا اعتقاد دارم و راستش خودم براي خودم مينويسم، دلم را آرام ميکند و احساس خوبي دارم؛ همين هم براي من کافيست.
با خانمي برخورد کردم که در ابتدا جواب واضحي به سوالم که "آيا به دعانويسي و اين پديده معتقد است يا خير؟" نمي داد. واعظ زاده گفت: فکر ميکنم بستگي دارد که چه کسي اين دعا را بنويسد ولي خود من تا حالا نتيجه مستقيم نگرفتم و فکر ميکنم در واقع نيروهايي است که خود انسان به خودش وارد ميکند و يکسري تلقين است که آدم را به خواستهاش نزديک ميکند.
البته در اين بين افرادي هم بودند که از تجربيات موفق خود صحبت ميکردند و معتقد بودند دعاي دعانويسها باعث شده که اختلاف آنها با همسرشان حل و يا گمشدهشان پيدا شود و... .
مثلاً آقاي محمودي از خاطره سالها پيش صحبت ميکرد که به طالعبيني مراجعه کرده و به او گفته که از همسرت جدا ميشوي و سالها بعد اين اتفاق افتاده است.
چيز ديگري که در اين گزارش ميداني جلب نظر ميکرد، برخورد من با افرادي بود که مثلاً فال قهوه ميگرفتند؛ در واقع يک پيشگويي و طالعبيني مدرن که البته پولش هم مدرنتر بود و در مقايسه با دعانويسها به قولي با کلاستر بودند و نيازمند وقت قبلي.
يکي ميگفت بايد 3 نفر بشويد و من بيايم به منزلتان، يکي براي خودش کارت ويزيت چاپ کرده بود و ... .
بعد از مصاحبه با افراد مختلف تصميم گرفتم با يک کارشناس جامعهشناسي، درباره اين پديده صحبت کنم.
عبدالرضا قندهاري اظهار کرد: خرافهگرايي وقتي گسترش پيدا ميکند که افراد توانايي برآورده کردن نيازهاي اقتصادي، فکري و اجتماعي مختلف خود را ندارند که البته اين خرافهگرايي خاص قشر يا طبقه خاصي نيست و همانطور که تهيدستان ممکن است در جستجوي نيازهاي اوليه خود رو به فالگيري بياورند، طبقه مرفه هم ممکن است در جستجوي خوشيهاي ارضا نشده خود سراغ فال و فالگيري بروند.
اين کارشناس جامعهشناسي عنوان کرد: اين پديده در بيسوادان و تحصيلکردگان و مرفهين و تهيدستان وجود دارد؛ گرچه فراواني آن بيشتر مربوط به قشر کمسواد و تهيدست است.
قندهاري تصريح کرد: گاهي که نيازهاي شهروندان برآورده نشود، ممکن است خرافات اشاعه پيدا کند؛ خرافهگرايي باعث بازماندن جامعه از تلاش و کوشش و تقديرگرايي بيشتر ميشود و اين امر انفعال را به جامعه تزريق ميکند.
وي خرافهگرايي را مولود تقديرگرايي و همچنين توليدکننده آن دانست و بيان کرد: هنگامي که فرد به اين باور برسد که سرنوشتش از دست خود او خارج است و نيروهايي خارج از توان او در تعيين سرنوشتش نقش دارند، تلاش و کوششي نخواهد کرد و برآيند و خروجي آن حاکم شدن انفعال در جامعه و دست روي دست گذاشتن و منتظر سرنوشت ماندن است.
قندهاري افزود: شايد بتوان کارکرد مثبتي براي آن متصور شد و آن هم اميد و سرخوشي در کوتاهمدت است اما تأثير بلندمدت آن به مراتب مخربتر است.
وي ادامه داد: ريشهکني فقر باعث کاهش خرافهگرايي ميشود ولي اين مسأله يک شعار آرماني است اما ميتوان به ارتقاء سواد و افزايش سطح آگاهي براي کاهش گرايش به خرافه اميدوار بود.
در نهايت، در کنار نظرات مختلف و نظر اين جامعهشناس، بد نيست در پايان نظر خود را به عنوان کسي که با افراد موافق و مخالف بسياري صحبت کرده، بيان کنم.
اگر برخي به مسائلي از اين دست باور دارند و معتقد هستند اين گروه از اسراري با خبرند و پيشگويي ميکنند و توان تغيير تقدير را دارند، به اين مهم نيز بايد توجه داشته باشند که بازار و دکانهاي زيادي در رابطه با اين پديده باز شده و به عناوين مختلف سوء استفادههايي گاه اتفاق ميافتد که برخي از آنها شايد جبرانپذير نباشند.
مخلص کلام اين که "هر که را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و دهانش دوختند" حال آنکه شما در مواجهه با اين پديده ميبينيد از اين راه کسب درآمد ميشود و فالگيران چگونه از شيوههاي مختلف دست به تبليغ و اخذ مبالغي گاه هنگفت از مراجعان خود دارد.