نگاهی به مطبوعات عصر مشروطه؛
اسرافیل در هیئت شمع...
فرهنگي
بزرگنمايي:
پیام خراسان - جهانگیرخان جوانمرگ هم روشنایی بخشید هم بر آتش زمانه افزود و کنون شاید شمع از بُن برافتاده نامید. تاثیر روزنامه صور اسرافیل و دهخدا در تاریخ ادبیات ایران چشمناپوشیدنی است اما چگونه سرنوشت صور اسرافیل و میرزا جهانگیرخان به باغشاه و مرگ دردناک کشیده شد؟
به گزارش ایسنا- منطقه خراسان، شاید مهمترین روزنامه عصر مشروطیت، روزنامه دخو و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل باشد. صریح و منتقد، با پشتوانه حمایت اندک از دربار. میرزا جهانگیر خان خود از دانشآموختگان دارالفنون بود و با همکاری میرزا قاسمخان به تاسیس این روزنامه پرداختند.
صور اسرافیل به سبب حضور میرزا قاسمخان که منشی آبدارخانه محمد علی شاه بود، نوعی پشتگرمی نسبت به دیگر روزنامههای وقت داشته است. صور اسرافیل اما سهمی بزرگ در جهش مطبوعاتی عصر مشروطه داشته و این سهم بر دوش میرزا علیاکبر دهخدا است.
حسن تقیزاده در خصوص نحوه تشکیل این نشریه میگوید: «در اوایل سال 1325 ه.ق مرحوم میرزا قاسم خان تبریزی چون در حوزه مشروطهطلبان درآمده بود و به خیال تاسیس یک روزنامه با سرمایه خود برآمد... من پس از دیدن نمونه تحریر خیلی پسندیدم و میرزا قاسم خان را که به معیت مرحوم میرزا جهانگیر خان شیرازی عازم نشر روزنامه بود به استخدام میرزا علیاکبرخان تشویق نمودم و بدین ترتیب روزنامه صوراسرافیل و به مدیریت و صاحبامتیازی مرحوم میرزا جهانگیرخان و مدیریت مشترک میرزا قاسمخان و منشیگری میرزا علیاکبر خان انتشار یافت. »
دهخدا با نوشتن ستونی به نام چرند و پرند و با امضای دخو، با فکاهی، طنز و تا حدودی توهین، مسائل روز، ناکارآمدی حکومت را به باد انتقاد میگرفت. این ستون بسیار در میان مردم محبوب بود و سبب میشد تا روزنامه به سرعت به فروش برسد.
صور اسرافیل در تغییر نگارش روزنامهنگاری نیز تاثیر بسزایی داشته است. تا پیش از انتشار و فراگیری صور اسرافیل، نثر غالب در میان روزنامهها، نثری آکنده از سجع بوده که گاهی تلاش برای ایجاد این آرایه متن را از معنی میانداخت و حقیقت را به درستی منتقل نمیساخت. این بلوغ در حقیقت تکامل راهی بود که از اختر شروع شده بود و به صور اسرافیل رسیده بود.
از سویی روزنامه و خود شخص میرزا جهانگیر خان دارای گرایشهای سوسیال بودند. در طلیعه روزنامه، هدف آن را چنین بیان شده است: تکمیل معنی مشروطیت، حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان، ضعفا، فقرا و مظلومین. این اهداف در شماره سه به چنین صورتی تغییر کرده است: حمایت ضعفا، فقرا و کارگران که نشان از وجود تفکرات سوسیالیستی و بعضا کمونیستی در میان روزنامهنگاران مزبور است.
جدای از این، خود شخص میرزا جهانگیرخان مراواداتی با حیدرخان عمواوغلی و انجمن اجتماعیون عامیون داشته است. وی در حقیقت عضو کمیته ملی نیز بوده است. روایت شده که او قصد داشته در خانه امیربهادر، وزیر جنگ وقت خودکشی کرده و او را قاتل خود جلوه دهد. اما چون ملکالمتکلمین و سید جمالالدین اصفهانی از این موضوع آگاه شدند، توانستند او را از انجام باز دارند.
محسن نجمآبادی از اعضای کمیته ملی از آشنایی خود با حیدرخان و مناسبات او با میرزا جهانگیرخان میگوید: « در یکی از انجمنها میرزا جهانگیرخان که مرجع آزادای خواهان بود به من گفت جوان قفقازی هم به تازگی به طهران آمده به اسم حیدرخان معروف است و با او آشنا شوید. من نیز پذیرفتم و حیدر خان جوانی است لاغر اندام و بلند قد و صاحب تصمیم و اراده و بسیار چابک و فعال. جهانگیرخان مرا بدو معرفی کرد و به وی گفت به ایشان اطمینان کنید و هرکاری دارید میتوانید به ایشان رجوع کنید. بعدها دانستم که حیدرخان چه نظریاتی داشت... وی نظریات خود را در خصوص قتل و از بین برداشتن سران استبداد به من گفت. از جمله یک روز مرا فرستاد به قیطریه و ماموریت داد که محل اتابک را در آنجا وارسی کرده و ببینم از چه راهی میتوان وارد باغ شده و کار او را تمام کرد. »
اما در خصوص دست داشتن حیدرخان و میرزا جهانگیرخان در ترور اتابک نمیتوان اعلام نظر دقیق کرد و در حقیقت امینالسلطان به دست فردی به نام عباس آقا به ترور رسیده است، اما در گرایش انجمن غریبه و خشنودی این گروه به ترور اتابک تردیدی نیست. موضوع جال توجه موضع روزنامه در خصوص ترور است که بسیار بیطرفانه گزارش میدهد: «اتفاق شب یکشنبه: تقریبا دو ساعت و نیم از شب یکشنبه 22 رجب گذشته وزیر داخله میرزا علیاصغر خان اتابک اعظم درحالتی که از مجلس و حیاط بهارستان بیرون آمده و به واسطه سید فقیری که عریضه در دست و مستدعی انجام کاری یا اخذ وجهی متوقف شده بود به دست عباس آقا نام پسر حاج محمد آقای آذربایجانی با هفت تیر رولور که سه تیرش صائب و مابقی خطا کرده بود مقتول شد... این جوان در نزدیکی امام زاده زید دکان صرافی داشته و متمول بوده و... بنده نگارنده خود نعش او را دیدم جوانی است به سن بیست و سه سال و به قیافه اشخاص عصبانی است سرش با ماشین میزده و ریش کمی داشت...» شاید مایه تعجب خوانندگان از نبود شور و هیجان از قتل فردی که مدام عامل استبدادیون نامیده میشد، پس از خواندن این مطلب برانگیخته شد.
اما هرچند که ملکم خان و سایر افراد از عدم تمایز میان آزادی و لجامگسیختگی در ایران واهمه داشتند و سعی بر این داشتند که از این تعبیر جلوگیری کنند، اما در عصر مشروطه چنین ترس به واقعیت تبدیل شد. روزنامهها محل تاختوتاز و گستاخی به مخالفان شد. علاوه بر شاه و مستبدین، وانگهی صور اسرافیل گاهی مذهبیون را مورد حمله خود قرار میداده است.
آخرین شماره صور اسرافیل که در ایران چاپ شده کمی 4 روز پیش از قتل میرزا جهانگیر خان و 3 روز پیش از به توپ بستن مجلس بوده است. او در آخرین مقاله خود چنین قزاقهای محمد علی شاه را خطاب قرار میدهد: «... ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچوقت نمیگوییم که چرا ما مغلوب مستبدین و بیدینها شدهایم زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راهند و عن قریب خواهند رسید. ما میخواهیم با بدنهای خود، زیر سم اسبهای آنها را مفروش کرده و زمین طهران را برای تشریفات مقدم این مهمانهای تازه رسیده، از خون خود زینت دهیم و به آن برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیش صفهای شهدای راه آزادی...»
اوج خشم درباریان از میرزا جهانگیرخان در نحوهی اعدام او و توصیف اعتمادالسلطنه هویداست. «چهارشنبه به باغشاه رفتیم، لدیالورود مسموع شد که ملکالمتکلمین بهشتی و میرزا جهانگیرخان مدیر صور اسرافیل را طناب انداختند، آن یکی واصل به جهنم و دیگری هم پی او انتظار نفخ صور را باید بکشد... ».
32 شماره از صور اسرافیل در ایران منتشر شد و با توجه به فرار دهخدا از ایران، سه شماره از آن در خارجه به چاپ رسید. در شماره آخر نیز دهعدا به یاد جهانگیرخان، شعر «یادآر ز شمع مرده، یاد آر» را چاپ کرد و این توضیح نیز برای آن به کار برده است: « شبی مرحوم میرزا جهانگیرخان را به خواب دیدم، در جامه سپید و به من گفت: " چرا نگفتی او جوان افتاد؟". من از این عبارت فهمیدم که میگوید: " چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای؟" و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: یادآر ز شمع مرده، یادآر! در این حال بیدار شدم و تا نزدیک صبح سه قطعه از مسمط ذیل ساختم و فردا گفتههای دیشب را تصحیح کرده و دو قطعه دیگر به آن اضافه کردم. »
تعبیر به لجامگسیختگی آزادی در حقیقت برباد دهنده ثمرات بسیاری از روزنامهنگاران بوده است و بنای مشروطیت را خدشهدار ساخت. دهخدا در عثمانی به دنبال انتشار روزنامهای دیگر بود و از طالبوف خواستار حضور در این نشریه شد که او چنین پاسخ میدهد: « امیدوارم به زودی پراکندگان وطن باز به ایران برگردند و در عوض مجادله و قتال، در خط اعتدال کار بکنند... عجیب این است که در ایران بر سر آزادی عقاید جنگ میکنند ولی هیچکس به عقیده دیگری وقعی نمیگذارند، سهل است اگر کسی اظهار رای و عقیده نماید متهم و واجبالقتل... نامیده میشود و این نام را کسی میدهد که در هفت آسیا یک مثقال آرد ندارد یعنی نه روح دارد، نه علم، نه تجربه؛ فقط ششلول دارد... من ایران را پنجاه سال است که میشناسم و هفتادویکم سن من تمام شده است. کدام دیوانه در دنیا بیبنا عمارت میسازد؟ کدام دیوانه بیتهیه مصالح، بنا را دعوت به کار مینماید؟ کدام مجنون تغییر رژِم ایران را خلقالساعه حساب میکند؟ »
چنین طالبوف از تندروییها گله میکند. سرنوشت روزنامهنگاران فوق پیدا و تاثیر آنان بر جامعه خود هویدا است. تردیدی نیست که اگر در بزنگاههای مهم سنجیدهتر گام برداشته شود ثمره آن تفکر و گاهی تعلل بیشتر به کار آیندگان میآید. در جاودانگی عناوین و اسامی بالا تردیدی نیست اما آنچه بسیار واضخ و مبرهن است لازمه تجربهاندوزی از تاریخ است تا چنین اشتباهاتی دیگر رخ ندهد.
علیرضا میردیده؛ ایسنا- منطقه خراسان
انتهای پیام
-
چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۰۷:۰۷
-
۱۷۴ بازديد
-
-
پیام خراسان
لینک کوتاه:
https://www.payamekhorasan.ir/Fa/News/87691/