/خیاباننوشت/1
اتوبوس، انتظار و بارانی که بند نمیآید
دوشنبه 7 آبان 1397 - 17:24:57
ایسنا - اجتماعی - خراسان رضوی
|
|
پیام خراسان - گویا قرار نبود این انتظار به سر آید. از دیشب باران شدیدی گرفته است. ساعت 5 و نیم عصر است که به قصدِ رفتن به منزل از دفتر تحریریه بیرون میزنم. باران به شدت میبارد و با خود سوزِ سرمایی به همراه دارد. زمینها همه خیساند و هر چند قدم در گوشه خیابان، حوضچه آبی ایجاد شده که باید حواسم باشد بر رویشان پا نگذارم. به ایستگاه اتوبوسی میرسم که یک ایستگاه با پایانه -خط من آنجا نگه میدارد- فاصله دارد. خط دیگری که به پایانه میرود در ایستگاه نگه میدارد و تقریباً تمام مسافران خود را پیاده میکند. به ذهنم میرسد برای اینکه کمتر خیس شوم، این یک ایستگاه تا پایانه را با این اتوبوس بروم تا به خط خود برسم. نزدیک دَر راننده میشوم و میگویم «میشه تا پایانه رو با شما بیام، اونجا سوار 94.1 شم». طلبکارانه میگوید «نه، برو اونور» و انگشت خود را بر دکمه میفشارد... . «این چه طرز برخورده... خُب منکارت میزدم... چرا اینجوری دَر رو میبندی و میری...» متعجب از رفتار راننده زیر لب غُر میزنم و زیر باران –به امید اینکه زودتر سوار اتوبوس شده و به خانه برسم- راهی ایستگاهی دیگری میشوم که شاید از پایانه نزدیکتر باشد. دو روز دیگر اربعین است. اکثر مردم سیاه پوشیدهاند و پردههای سیاهرنگ در گوشه و کنار خیابانها به چشم میخورد. هنوز باران میبارد. چند دقیقه پیاده میروم تا به ایستگاه برسم. خیالتان تخت، خبری از سایهبان و صندلی نیست، همه ایستگاه یک تابلو زردرنگ است که به تیر چراغبرق نصب شده. چند بچهمدرسهای هم مثل من منتظرند تا اتوبوس از راه برسد. اینپاوآنپا میشوند و گاهی به دنبال هم میدوند و با هم شوخی میکنند. پنج دقیقهای است که منتظریم و رفتهرفته بر تعداد جمعیت افزوده میشود. چند دختر جوان، یک مرد میانسال و چند خانم مسن نیز از راه میرسند و منتظر آمدن اتوبوساند. وَن کوچکی از راه میرسد و چند نفر را سوار میکند و میروند. پسر جوانی که کنارم ایستاده از انتظار خسته میشود. تا دستی تکان میدهد، پرایدی برایش ترمز کرده، سوار شده و میرود. 15 دقیقهای میشود که منتظریم و حالا به جز افرادی که هر چند دقیقه سوار ونها میشوند و میروند، آنهایی که خسته شده و میروند و افرادی که عطای استفاده از اتوبوس را به لقایش بخشیده و با تاکسی میروند، حدود 20 نفر منتظر رسیدن اتوبوس هستیم. دو روز دیگر اربعین است. از مشهد نیز هزاران مأمور شهرداری و 100 دستگاه اتوبوس راهی کربلا شدهاند تا به زوار امام حسین(ع) خدمترسانی کنند. هنوز باران میبارد. 25 دقیقه گذشته است، وَنها یکی پس از دیگری میآید و میروند -عدهی دیگری خسته شده و با تاکسی میروند- اما همچنان خبری از اتوبوس نیست. در گوشهای خانمها با هم غُر میزنند و از نحوه مدیریت اتوبوسها مینالند. گویا قرار نیست انتظارمان سرآید. پس از 35 دقیقه اتوبوسی از دور نمایان میشود و همه منتظران گویا به آرزویشان رسیده باشند از دور چشم به اتوبوس دوختهاند و دنبال خواندن شماره خط آن هستند. گویی انتظارمان به سر آمده؛ پس از 35 دقیقه «94.1» میرسد. راننده، اتوبوس را در 10 متری ایستگاه نگه میدارد و درهای خود را باز میکند. مشخص است قصد نگهداشتن در محل ایستگاه را ندارد. مردم ترسیده از اینکه نکند گاز را گرفته و برود به سرعت از هم جلو میزنند تا زودتر دستشان به دستگیره برسد. سوار که میشویم چند نفری جرأت به خرج داده و از دیرآمدن اتوبوس به راننده شکایت میکنند. راننده که گویا پاسخی آماده دارد ترافیک را بهانه میکند و وقتی که مردم از ونهایی که در همین ترافیک میآمدند و میرفتند میگویند، میگوید «من نمیدونم. خیلی ناراحتید برید به رئیسخط بگید». سرش را میچرخاند و طبق روال همیشه عقب را میپاید که همه «منکارت» بزنند. دو روز دیگر اربعین است. اکثر معاونان شهردار و مدیران شهرداری به عراق رفتهاند تا بر روند خدمترسانی بر زائران امام حسین(ع) نظارت کنند. گویا قرار است بهزودی خود شهردار هم راهی شود. هنوز باران میآید. در کفشهایم آب رفته و قطرات باران از لباسهایم چکه میکند. بالأخره پس از دو ساعت به خانه میرسم. به ذهنم خطور میکند، با این شرایط، برای میلیونها زائری که برای هفته آینده برای عزاداری و زیارت به مشهد میآیند، میزبان خوبی خواهیم بود؟ مشهد، وکیلآباد، ششم آبان نود و هفت نیما رهنما، خبرنگار ایسنا- منطقه خراسان انتهای پیام
http://www.khorasan-online.ir/fa/News/112339/اتوبوس،-انتظار-و-بارانی-که-بند-نمیآید
|