خراسان انلاين- دکتر فرزاد قائمي
با حضور در دفتر اين خبرگزاري به
مناسبت بزرگداشت فردوسي، ضمن بيان اين مطلب اظهار کرد: اسطوره زدايي
مرحلهاي از تطبيق حماسه با عقلانيت است، شاهنامه فردوسي حداقل 500 سال
اسطوره زدايي مکتوب را پشت سر گذاشته و به همين دليل است که به فضاي عقلاني
زندگي انسان متمدن نزديک شده در حالي که بسياري از حماسههاي دنيا مانند
حماسههاي هندي و يوناني ازاين حيث قابل قياس با حماسه او نيستند.
وي ادامه داد: بخشي از اين اسطوره زدايي در طي 500 سال اتفاق
افتاده و بخشي از آن را فردوسي آگاهانه انجام داده است، مشاهده ميکنيم که
فردوسي برخي از رواياتي که جنبه عقل گرايي زيادي دارند را مانند داستان آرش
کمانگير کنار ميگذارد.
اين استاد ادبيات با اشاره به اينکه فردوسي در برخي از
داستانها تغييرات ظريفي ايجاد ميکند، به عنوان مثال قسمتي را که بايد
سيمرغ، رستم را بر پشت خود بگذارد، حذف کرده است و مسيري را بازميکند تا
سيمرغ را در حالي که سوار بر اسب است راهنمايي کند، يا در بسياري موارد از
تمثيلها استفاده ميکند مانند «تو مر ديو را مردم بد شناس» و در حقيقت
ميگويد ديو تمثيلي از مردم بدکردار است، تصريح کرد: دو شاخصه مهم اسطوره
زدايي و پيوند روايات حماسي در طول اثر است که يک تاريخ مقدس را براي
سرزميني به نام ايران رقم زده و در کنار قدرت شاعري فردوسي و رويکرد حکمي
شاهنامه در طول هزارسال گذشته رويکرد تاريخي اجتماعي پيدا ميکند که ديگر
حماسهها اين رويکرد را تاکنون نداشتهاند.
قائمي اضافه کرد: دوران بعد از فردوسي، پايان نهضتي صد ساله در
شرق ايران و آغاز دورهاي چند صد ساله از فرونهشت ملي است، در قرون هفت و
هشت، دورههايي را تجربه ميکنيم که هويت ملي کاملا محو ميشود و در متوني
که از اين سه صده به دست ما رسيده است اسمي از ايران و ايراني بودن به چشم
نميخورد، در اين خلا عظيم تا دوره صفويان، حداقل براي نيم هزاره شاهنامه
در دوسطح متني و روايي در بين توده جامعه نقش حفظ هويت ايراني و شيعي را
ايفا ميکند.
وي عنوان کرد: فردوسي در شرايطي که اکثريت جامعه شيعي نبودند به
دليل شيعي بودن رانده و مورد غضب واقع شد و اين اتفاق باعث شد تا شاهنامه
متني شود که هويت فراموش شده ايراني را يادآوري کند و از طرفي با
نشانههايي که براي هويت شيعي دارد تبديل به جريان اکثريت ميشود، اين
دوشاخصه منجر شد که شاهنامه رسالتي تاريخي اجتماعي پيدا کند و مظهر هويت
ايراني باشد.
اين پژوهشگر زبان فارسي با بيان اين مطلب که امروز اگر بخواهيم
براي گفتمان ايراني بودن در دنياي مدرن پنج کليدواژه پيدا کنيم، بيترديد
يکي از آنها شاهنامه فردوسي است، گفت: شاهنامه در مقايسه با حماسههاي
يوناني رومي ويژگيهاي مثبتي دارد، در ساير حماسهها افسارگسيختگي اخلاقي و
نسبهايي که نسبتي با هرزگي دارند، ديده ميشود، نوعي بياخلاقي و از
طرفي وجود خدايان در اين متون و دور بودن هويت قهرمانها از هويت انساني
وجود دارد، به عنوان مثال هرکول نيم خدا و نيم انسان است که مفعول ازدواج
خدايان است، براي مخاطب امروز درک انسان خدا سخت است، از اين جهت شاهنامه
فردوسي در مقايسه با حماسههاي دنيا با زندگي انسان عصر ميانه سازگارتر
است.
قائمي خاطرنشان کرد: شاهنامه در طول تاريخ جايگاهي سنتي در
جامعه ايراني ودر جامعه بين المللي نيز هويتي جهاني پيدا کرده است، يعني
شاهنامه از جامعه ايراني شروع ميشود و حماسهاي ملي جهاني است، شاهنامه
جزو معدود آثاري است که توانسته در عين ملي بودن جهاني هم بشود، اگر روزي
ارزش ملي آن کمرنگ شود ارزش جهاني آن هم کمرنگ ميشود.
وي با اشاره به اينکه حماسه فردوسي در بين نخبگان جامعه به
شکل مکتوب و در بين تودههاي جامعه به شکل نقلي به چالش کشيده شده است و
ازسويي همه به شاهنامه افتخار ميکنند اما پيوند آنها روزبه روز کمتر
ميشود، اضافه کرد: دانشجويان آشنايي کمي با داستانهاي فردوسي دارند
درحاليکه 200 سال پيش مردم از کودکي با داستانهاي شاهنامه آشنايي پيدا
ميکردند، در حقيقت جايگاه سنتي شاهنامه از بين رفت که علت ان کوتاهي
رسانهها و مسئولان دولتي است، شاهنامه بايد در شکلهاي جديد انيميشن و
فيلم، باز آفرينهاي مختلف شود، اين جايگاه امروز دچار فراموشي شده است و
اگر در راستاي احياي آن تلاش نکنيم ممکن است ضربه بخوريم زيرا اگر شاهنامه
از منظر اجتماعي ضعيف شود جايگاه جهاني آن نيز کمرنگ ميشود.
اين استاد ادبيات فارسي ابراز کرد: پژوهش درباره شاهنامه بسيار
رشد کرده است و اين عمل توسط غربيها از سده نوزدهم درحالي که نسخههاي
شاهنامه درحال فروپاشي بود شروع شد، نسخهها مملو از ملحقات بودند و به 120
هزار بيت رسيد و تبديل به متني شده بود که هر داستاني که ميخواستند به آن
ميافزودند، بعد از آن تصحيح شاهنامه اغاز شد، پژوهش درباره شاهنامه
امروز از حيث کمي بيشتر از حيث کيفي قابل توجه است.
قائمي خاطرنشان کرد: شاهنامه پژوهاني که حقيقت شاهنامه را
بشناسند، انگشت شمار هستند، خيلي از مدرسان نيز در شناخت متن ان ضعف جدي
دارند، بيشتر آثار توليدي جنبه توصيفي و تمجيدي دارند و به سمت کلي گويي
ميروند و در پژوهشهاي بلاغي، سبکي تطبيقي به طور جدي انجام نشده است،
بيشتر متنهاي شاهنامه عمدتا مورد پژوهش واقع نشدهاند و آن بخشي که توسط
همکاران ما چاپ ميشود شتاب زده و مشحون از غلط است که بخش عمده اين مشکل
به نظام آموزشي ما که به پژوهشگر وقت کافي نميدهد، برميگردد.
وي با اشاره به مطلب که در بحث برتري منظور مقايسه و قضاوت است و
قياس بين حماسههاي جهان قياس معالفارق است چرا که حماسه ژانري ادبي
مربوط به دوره خاصي از رشد فرهنگي بشر است که ميتوان در قياس با انسان
نوعي گفت که دوره نوجواني بشر محسوب ميشود، خاطر نشان کرد: انساني که در
کودکي با اسطورهها زندگي ميکرد، باورهايي که رابطه انسان را اول با خود و
سپس با جهان بيرون ترسيم ميکند، در دوران نوجواني به سراغ حماسه رفت زيرا
حماسه رويکردي ادبي بود و نوعي رويکرد هويت بخشي داشت، يعني هويت اجتماعي
انسان کهن را تعريف ميکردند.
اين پژوهشگر ادبيات و زبان فارسي گفت: حماسهها ذاتا شفاهي و
ابتدا مبتني بر سرودهاي حماسي و پهلوانان نيمه خدا و نيمه انسان بودند ولي
با رشد بشري اين حماسهها نيز رشد ميکردند، ميتوان گفت تمام اقوام بشري
مسيري چندهزار ساله را در پيش دارند که در طي آن از سرودهاي شفاهي ابتدايي
در بعضي ملل به حماسههاي ادبي کلاسيک ميرسيم، يعني تمام اقوام بشر که
سطحي از زندگي اجتماعي بشر را دارا بودند با حدي از تمدن حماسه داشتند اما
تمام جوامع داراي ادبيات حماسي کلاسيک نبودند.
قائمي اشاره کرد: همه جوامع داراي حماسه بودند حتي واژه حماسه
در زندگي عرب جاهلي به مفهومي اطلاق ميشد که عرب جاهلي در آن به افتخارات
قبيله فخر ميورزيد و به دشمنان قبيله دشنام ميداد و جنبه داستاني، روايي و
ايدئولوژيک نداشت، ادبيات حماسي از نوعي که ما با آن آشنا هستيم در
قسمتهايي شکل گرفت که به مرحلهاي از رشد تمدني رسيده و کشور بودن را
تجربه کرده بودنند.
وي اظهار کرد: عرب جاهلي و قبايل ترک و مغول به مرحله متعادلي
زندگي اجتماعي نرسيده بودند و به همين دليل ادبيات کلاسيک حماسي نداشتند
اما روميان و يونيان و هنديان و ايرانيان به يک ابرجامعه رسيده بودند و
داراي يک کشور واحد با ادبيات مکتوب بودند، ادبيات مکتوب وقتي بهوجود
ميآمد که جامعه صاحب خط و سطحي از نخبگي ميشد زيرا بدنه جامعه معمولا
سواد نداشتند و ادبيات آنها شفاهي بود به همين دليل آثار ادبي حماسي
کلاسيک معدود هستند.
اين استاد ادبيات و زبان فارسي با اشاره به اين مطلب که در غرب
معروفترين اثر حماسي ايلياد و اوديسه هومر است که به نوعي غربيها خود را
از حيث ادبيات حماسي فرزند هومر ميدانند، اقتباسات سينمايي، تصويري و
مکتوبي که از آثار هومر در صد سال اخير صورت گرفته معرف همين امر است،
اضافه کرد: هنگامي که اين شاهکارها را در کنار شاهنامه فردوسي ميگذاريم،
تفاوتهايي ديده ميشود اما اينها تفاوت است نه برتري، اين حماسهها
معمولا داستان واحدي دارند، مثلا حماسه اوديسه داستان سرگردانيهاي
اوديسئوس است، اما شاهنامه فردوسي مجموعهاي از داستانهاي حماسي است که با
پيوندي روايي يک کل را تشکيل داد اما نه کلي که از اجزاي مستقل تشکيل شده
بلکه کلي که در يک مسير طولي منسجم به هم پيوند خورده و آن چه اين پيوند را
ايجاد کرده و در يک بدنه واحد به آن هويت بخشيده،هويت ايراني است.
قائمي عنوان کرد: پيش متن شاهنامه فردوسي به دوره ساساني
برميگردد،.شاهنامه ترجمه فارسي دري خداينامه است که آثاري با رويکردي
تاريخي و ديني هستند و به نوعي تاريخي مقدس بودند، تاريخ مقدس يعني متني که
فقط روايات اتفاقات تاريخي را نميکند بلکه ايدئولوژي، شکلگيري جهان،
آفرينش و نظام هستي را توصيف ميکند و ضمن اين توصيف فلسفه شکل گيري يک
کشور را بيان ميکند و اين در شاهنامه نيز اتفاق افتاده است.
وي خاطر نشان کرد: در دوره هارون و مامون که خلفاي اسلامي به
تاريخ نويسي علاقهمند شدند اين آثار به توصيه خاندان برمکي ترجمه و مبناي
تاريخ نگاري اسلامي شد، از سده سوم و چهارم هجري زبان فارسي دري در شرق
ايران مبناي هويت ايران اسلامي است و ترجمه خدا نامهها را با نام شاهنامه
آغاز شد.
http://www.khorasan-online.ir/fa/News/5579/حتي-حماسههاي-بزرگ-جهان-هم-قابل-مقايسه-با-شاهنامه-نيستند