خراسان انلاين- در دنياي کنوني، قدرت نرم از جايگاه والايي برخوردار
است و کشورهاي سلطهجو براي بسط سيطرهي خود در جهان، اهتمام ويژهاي به
افزايش قدرت نرم خود دارند.
مولفههاي قدرت نرم
عبارتاند از فرهنگ، ايدئولوژي و هر آنچه از طريق ايجاد جاذبه، توانايي
شکل دادن به علايق و رفتار ديگران را ايجاد ميکند.
با
اين وجود، هنوز قدرت سخت و توان نظامي اهميت وافر خود را حفظ کرده است و
حتي قدرت سخت، پشتوانهاي مستحکم براي قدرت نرم به حساب ميآيد.
يکي
از اثرات اقتدار سخت بر مقوله قدرت نرم، در عرصه اقتصاد ظهور و بروز دارد؛
بدين ترتيب که افزايش قدرت سخت موجب ارتقاء امنيت و در نتيجه جذب
سرمايهگذاري خارجي ميگردد چرا که سرمايه، پديدهاي ترسو است که در صورت
احساس ناامني ميگريزد و در کشورهايي که از امنيت برخوردارند مستقر ميشود.
اهميت
پسين قدرت سخت، افزايش توان بازدارندگي و دور کردن سايه تهديدات از کشور
است که در منابع ديني ما نيز بر اين نکته تاکيد شده است و از آن جمله آيه
60 سوره انفال است که بر لزوم تدارک ساز و برگ جنگي براي ترساندن دشمنان و
ممانعت از حملهي آنان، تاکيد ورزيده است.
از ديگر سوي، کارکرد جنگ نرم تغيير ذهنيت و باورهاي افراد و ايجاد
خودباختگي در قبال فرهنگ مهاجم است تا در صورت حملهي نظامي به آن کشور،
مردم نه تنها مقاومتي در برابر دشمن ننمايند بلکه با آغوش گشاده به استقبال
متجاوزيني بروند که آنان را فرشتههاي نجات تلقي ميکنند؛ در اينجا نيز
قدرت نرم، مقدمهاي براي اعمال کمهزينهي قدرت سخت به شمار ميآيد.
امروزه اما برخي بدون توجه به لزوم موازنه قدرت نرم و سخت، صرفا بر
ابزارهاي قدرت نرم از جمله سياستخارجي و مذاکرات ديپلماتيک تاکيد
مينمايند در حاليکه اعمال سياست خارجي فعال و پويا، تنها در سايه اقتدار
سخت حاصل ميشود.
به عبارت ديگر، اين گزاره که
دنياي کنوني، دنياي موشک نيست و صرفا دنياي مذاکره است نادرست است بلکه هر
دو عنصر در مناسبات و روابط بينالمللي کشورها تاثيرگذار است.