بزرگنمايي:
جلسه هفته گذشته صحن علني شوراي اسلامي شهر مشهد با حضور مديرکل صدا و سيماي استان خراسان رضوي برگزار شد.
طبق اعلام قبلي بنا بود مديرکل محترم به مدت 20 دقيقه گزارشي از عملکرد صدا و سيماي استان ارائه کند و چنانچه اعضاي شورا نسبت به گزارش مديرکل، مطالبي دارند ايراد کنند.
گزارش ايشان که البته بيشتر به کلاس « آموزش رسانه » شبيه بود تا گزارش عملکرد، بيش از 20 دقيقه به طول انجاميد که در پايان به صورت غير مترقبه از شورا و شهرداري، درخواست حمايت مالي کردند.
اين درخواستِ دور از انتظار حقيقتاً موجب مسرت و خوشحالي شد؛ خوشحالي از اينکه ظاهراً بناست تأمين بخشي از هزينههاي صدا و سيما از طريقي غير از تبليغ چيپس و پفک صورت پذيرد.
طبيعي است که اگر قرار باشد از بودجه مديريت شهري، سهمي به صدا و سيما تعلق گيرد بايد نمايندگان مردم نسبت به کيفيت هزينهکرد آن اظهار نظر کنند.
لذا هشت نفر از اعضاي شورا طبق وقت قبلي هر کدام به مدت دو دقيقه به بيان نقطه نظرات و ديدگاههاي خود پرداختند که در اين ميان نکاتي به عنوان انتقاد از مديرکل و سازمان متبوعش بيان شد.
پس از جمعبندي و نتيجهگيري، شورا وارد دستور بعدي شد و جناب مديرکل جلسه را ترک و مورد مشايعت و بدرقه برخي اعضا نيز قرارگرفت.
در پايان جلسه صحن علني آن روز، از برخي همکاران شنيديم که جناب مديرکل از روند جلسه امروز و انتقادات مطروحه ناراضي و به شدت خشمگين شده و در هنگام خروج از صحن، تهديد به افشاگري و تخريب شورا و منتقدين نمودهاند.
از کنار اين مسأله به سادگي گذشتيم چرا که برايمان قابل باور نبود که آستانه تحمل يک مديرکل رسانه استاني اين قدر نازل و پايين باشد که از شنيدن بخشي از انتقادات نخبگان که از زبان اعضاي شوراي شهر مطرح شده اين گونه برآشفته شوند.
در روزهاي بعد نيز کراراً از اشخاص حقيقي و حقوقي، همين تهديدات را با عبارات مختلف به نقل از جناب مديرکل شنيديم.
مسأله برايم اعجابآور شد لذا مجدداً انتقادات طرح شده در جلسه آن روز را که در رسانههاي خبري و خبرگزاريهاي رسمي انعکاس يافته بود را براي بازنگري مطالعه نمودم که مبادا مطلبي خلاف واقع يا خلاف شرع و يا خلاف عقل گفته شده که خداي ناکرده موجب هتک حرمت يا قتل نفس شده باشد.
پس از مطالعه انتقادات، حقاً و انصافاً مطلبي که حتي به صورت تلويحي، اهانتي در خود جاي داده باشد، نيافتم.
ماحصل انتقادات اين بود که شوراي شهر از رسانه استاني انتظار دارد براساس گفتمان انقلاب اسلامي و منطبق با تعاليم توحيدي مکتب امام و رهبري حرکت کند. بي اختيار ياد اين آيه شريفه افتادم که « وَ اِذا قيلَ لَهُم ارکعوا لايَرکَعون » (مرسلات 48)
زماني که پيامبر به آنها (قوم ثقيف) ميگفت (در برابر اوامر و نواهي الهي) خضوع کنيد و کرنش بريد (چنان از باده غرور سرمست بودند که) خضوع نميکردند و کرنش نميبردند (و ميگفتند ما هرگز در مقابل کسي خضوع نکرده و در مقابل خداي تو هم خضوع نخواهيم کرد).
البته هنوز باور اين مطلب برايمان صعب و دشوار بود تا اينکه در حدود ساعت 23:30 روز دوشنبه هفتم بهمنماه از طريق برخي دوستان متوجه شديم جناب مديرکل در برنامه تلويزيوني در سازمان متبوعش، تهديدات خود را عملي کرده و به زعم خود بر منتقدين غلبه پيدا کرده و حساب آنها را کف دستشان گذاشته، تمسخر و کنايههايي را نسبت به شورا و منتقدين روا داشتهاند.
حقير بر خلاف بسياري از نخبگان که از ديدن اين برنامه متأسف و متأثر شدهاند بسيار خرسندم و خدا را شاکرم که بالاخره رسانه ما هم به يکي از انتقاداتي که سالها است از طرف نخبگان مطرح ميشود و اتفاقاً در جلسه آن روز هم شخص حقير آن را بازگو نمودم جامه عمل پوشاند و شأن مطالبهگري خود را از مسئولان تقويت نمود، اما به جهت اينکه جناب مديرکل تازه پا به عرصه مطالبهگري گذاشته و تاکنون با اين فضا نامأنوس بودهاند، لازم ديدم بر خلاف ميل باطني مطالبي را به عنوان «رفتارشناسي جناب مديرکل» از باب موعظه گوشزد کنم.
انتقاد در جامعه رشديافته و بين اهل تعقل و تفکر باعث ازدياد محبت و دوستي ميشود و برعکس در جامعه عقب مانده از فکر و انديشه موجب دشمني و کدورت.
براساس آموزههاي ديني، اگر در دل انسان، بتها رشد يابند و بر پيکره عقل و انديشه سايه گسترانند طبعاً انتقاد (حتي از نوع منصفانه) اثرگذار نخواهد بود.
اگر روح انسان مملوّ از حب دنيا گردد، اين حب او را « يُعمي و يُصِّم » ميکند که نتيجهاي جز « لايَفقَهون » در بر نخواهد داشت.
شايسته است جهت تذکر و يادآوري براي خودم و مديرکل محترم، فرمايش اميرمؤمنان (ع) به يکي از کارگزاران خود را بازگو کنم که حضرت در خصوص انتخاب اطرافيان به اين مدير فرمودند: « ثمَّ ليَکُن آثَرُُهُم عندک اَقولَهُم بِمُرِّالحق ِّ لک...» از ميان آنان (اطرافيان و دوستان) افرادي را انتخاب کن که در حقگويي به تو از همه صريحترند.
اما معالاسف از رفتارهاي برخي مديران معلوم ميشود اطراف آنها را متملقين و چاپلوساني احاطه کردهاند که آنها را به شنيدن تعاريف و تماجيد، عادت دادهاند به طوري که ديگر تاب تحمل شنيدن انتقادي را ندارند و به محض شنيدن نکتهاي بر خلاف ميلشان برآشفته ميشوند و دست به رفتارهاي نامعقول ميزنند که البته بهرهاي براي آنان نخواهد داشت. مطالبهگري يک وظيفه است، ولي مطالبهاي که براساس گفتمان انقلاب اسلامي باشد نه مطالبهگري براساس تمايلات نفساني.
باز هم مناسب است جهت تذکر و يادآوري و به عنوان موعظه به برخي از دلايل انتقادناپذيري اشاره کنم که اميدوارم در دادگاه وجدان به قضاوت بنشينيم و ريشه اين رفتارها را در درون خود جستجو نموده و به درمان بپردازيم قبل از اينکه به درمانمان بپردازند.
برخي از دلايل انتقاد ناپذيري عبارتند از:
1- بزدلي فکري که نوعاً ناشي از جهل است. شخصي که دچار بزدلي فکري است از شناخت ايدهها و نظرات متفاوت رويگردان است.
2- تنبلي فکري: شخصي که به اين بيماري مبتلا است از پرسشگري و مطالبه رويگردان است و باور دارد که اولين دريافت بهترين دريافت است.
3- نفاق قلبي: بارور شدن نفاق در قلب انسان مانع از انتقادپذيري ميشود، قلبي که در آن بذر نفاق جوانه بزند مصداق « اِنّ الشَياطين لَيوحونَ الي اوليائِهم» (انعام 121) خواهد بود.
خداي متعال در سوره بقره در توصيف منافقان ميفرمايد: « وَ اِذا قيلَ لَهُم لاتُفسدوا فِي الارضِ قالوا اِنّما نَحنُ مُصلِحون » آري نپذيرفتن انتقاد به گمان صالح و مصلح بودن، نشانه نفاق است.
در پايان لازم ميدانم دوباره يادآور شوم ما، آقاي مديرکل محترم را مبراي از اين موارد ميدانيم و رفتار ايشان را حمل بر صحت نموده و معتقديم انتقادات همکاران در ايشان و سازمان متبوع مؤثر افتاد و بالاخره پي بردند که يکي از شئون رسانه، مطالبهگري و پرسشگري است که البته در شروع کار دچار اشتباه شده و شاخص و معيار اصلي را ناديده گرفتهاند که مجدداً يادآور ميشوم مطالبهگري اگر براساس گفتمان انقلاب اسلامي و براساس مکتب توحيدي امام خميني (ره) و امام خامنهاي (حفظه اله تعالي) باشد، ارزشمند است و بي شک در قلوب مردم و دلسوزان نظام اثربخش خواهد بود.
اميدوارم خداوند تبارک و تعالي همه ما را از شرور نفس و شيطان مصون و محفوظ بدارد.